
بهم میگف با دنیا عوضم نمیکنه
راست میگف
با یکی دیگه عوضم کرد....هه









خواستم چشمهایت را از پشت بگیرم
دیدم توان اسمهایی ک میگویی را ندارم









دیگر
استفاده نمیکنم
از میم مالکیت!!!
شب بخیر
عزیزش.









سریعترین نقاشی بود که دیده بودم
در یک چشم بهم زدن روزگارم را سیاه کرد









راست گویم یک رگم هشیار نیست
مستم اما جام و می در کار نیس
مست عشقم مست شوقم مست دوست
مست معشوقی که عالم مست اوست









هوا بارانی ست ولی شیشه ...؛
چرا بخار نمیگیری ؟
نترس ؛ رفت … دیگر اسمش را رویت نمی نویسم !









آتش زدن به یک “سرنوشت”
کبریت نمی خواهد که !!
“پـــا” می خواهد …
که لگد بزنی به همه دارایی یک نفر …
و …
بـــــــــروی .. !!









خدایا !!!
دیگر زمینت بودی زندگی نمیدهد ...









بغض که کنم حتی اگردنیا را هم بیاورن چیزی به جز اغوش اون ارامم نمیکند









کاش میدانستم چه کسی این سرنوشت را برایم بافته ، آنوقت به او میگفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای که بغضهایم را نمیتوانم فرو بدهم !







